سنگ و سبو

سنگ و سبو

این جا صرفاً
ثبت خاطرات
خانواده
شخصی
و
.
.
.

...
...
نویسنده

پریشانی آرام!

چهارشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۷ ب.ظ

میمندِ شیراز را به گل و گلاب و بیدمشک و نسترن و دو آتشه عرق هایش شهره می دانند. میمند شهری است نیمه کویری. نرسیده به میمند باغ های انگور شروع می شوند تا میمند را می گیرند و بعد هم از میمند رد می شوند. قبل تر ها این باغ های انگور باغ گل بوده. اما حالا به مدد عقلِ دولت مردان این مُلک و صدور مجوز بی رویه ی چاه های آب، این دشت های نیمه کویری که زمانی باغ های گلش شهره بود به شهری تبدیل شده که انگور فراوان دارد. گل کجا؟ انگور کجا؟ و تازه چون کویر است و منبع آبش محدود، چاه ها، باغ به باغ خشک می شوند و باغ ها هکتار به هکتار بایر و خشکیده و عطشناک.

داداش بزرگه زنگ زد که محمد بار و بندیل را ببند که برویم میمند ده روزی کار داریم.طرح برق دار کردن چاه یکی از باغ های انگور بود. باید ازفاصله ی 2500 متری این باغ انگور تیربرق می نشاندیم تا سر چاه. داداش مهندس برق است کارش با برق فشار متوسط و ضعیف است و تیر و سیم و کابل و ترانس و... من اما اولین بارم بود که این کار را می کردم. مدتی کتاب فروشی رفته بود توی حالت اغما و  نشسته بودم خانه که داداش زنگ زد و من هم بدم نیامد بروم، هم فال بود و هم تماشا!

چله ی تابستان بود و گرما مستقیم می زد توی فرق سر. داداش شبکه را طراحی کرده بود و گوده(چاله،گودال) ها را به مدد کارگران حفر کرده بود و گوده ها با دهن باز مانده بودند منتظر تیرهای بتونی. روز اول  تیرهای بتونی 600 و 800 رسید و من پریدم بالای تریلی ها بزرگ کفی دار که با کمک جراثقال تیرهای بتنی را بگذاریم زمین بعد هم به کمک جراثقال بنشانیمشان یکی یکی توی گوده و هر تیر برق نیم ساعت زمان ببرد برای نشاندن توی زمین، که باید همگی تراز باشند.جراثقال زنجیر را می اندازد دور نقطه ی ثقل تیر بتونی و بلندش می کند و تو باید زیر سر سنگین و بزرگ تیر برق را(که حالا به مددچراثقال خیلی سبک شده) بگیری و بلندش کنی هدایتش کنی سمت کسی که پایین کفی تریلی ایستاده و او می گذاردش زمین.

این تریلی که آمده بود لبه داشت. علی القاعده تریلی که تیر برق می آورد نباید لبه داشته باشد.

جراثقال که تیر براق را بلند کرد من تهش را گرفتم که بفرستمش سمت داداش که پایین تریلی بود که بگیردش و بگذاردش زمین...دیدم دارد با تمام قوتِ حنجره اش داد می زند.محمد...

ته تیر برق می رفت سمت لبه کفی تریلی و من حواسم نبود که اگر همین جوری برود تا چند ثانیه ی دیگر دستم از آرنج بریده می شود. همین بود که داداش داد زد، از آن دادهایی که یکی دارد می رود سمت پرتگاهی تا بیفتد و تکه تکه شود. پا را ستون کردم به کفی و تیر را نگه داشتم. به خیر گذشت... چقدر خوب است آدم دستش از آرنج به پایین سرجاش باشد.

حالا دیگر تیر برق های خوابیده بر زمین را نشانده بودیم توی گوده ها و همه ایستاده بودند به قامت. تیرهای بتونی سرد کنار این همه درخت بادام تلخ که فقط شاخه اند.

روزی که راه افتادیم سه نفر بودیم: من و داداش و علی اصغر.من از همه لاغرتر و کم زور تر بودم. اما تا آن جا که می توانستم زور می زدم که کم نیاورم. علی اصغر هم که کشتی گیر بود و برادر زن داداش، و عجیب پر زور بود. داداش هم حد فاصل من و علی اصغر.نه به کم زوری من نه به پر زوری علی اصغر. آخر این چه انتظاری است از منی که تمام عمر ِ جوانی شعر خوانده ام داستان خوانده ام کتاب خوانده ام که زورم برابری کند به علی اصغری که تمام عمر آدم ها را عین کیسه هایی که انگار پر از کاه است بلند کرده و چرخانده و زمین زده و ...

پایه ها که نشانده شد رسید به یراق بندی.دیده اید سیم های برق روی یک سری بازو مانند که روی سر تیر برق است رد شده. انگار آدمی که بازو گشاده تا سیم ها از روی دو دستش رد شود. این بازو ها را کراس آرم می گویند.سنگین اند و باید بعد از نصب پایه (ستون ،تیر برق) این ها را برد بالا و نصب کرد.

کسی که می رود بالا به کمرش، کمربند ایمنی می زند که اختفافا(یعنی از سر تخفیف) بهش می گویند کمر. داداش گفت محمد کمر بزن برو بالا. تیر برق دوازده متر بود. آچار و مهره و پیچ و قرقره و میل پا و ... این ها را زدم به کمر و رفتم بالا. اولین بار بود که از آن ارتفاق به آن حالت غریب دنیای زیر پایم را می دیدم.

نه که فکر کنید شبیه برج است ها. نه. شبیه هیچی نیست. رفته ای بالای درختی که یک شاخه است. یک تنه ی کت و کلفت. آن بالا کمر را حلقه کرده ای و باد تکان تکانت می دهد. اولین بار است و مضطربی.

واقعا باد که می آمد نوک تیر برق نوسان خفیفی داشت. آن بالا قرقره را می بستیم و کراس آرم ها را یکی یکی می دادند بالا و می بستیم. گاهی که تیربرق رو زاویه بود باید دو تا چهار تا کراس آرم می خورد که این جوری دونفر می رفتند بالای تیر برق و تیر برق کانه نوک درخت سرو توی طوفان نوسان می کرد.

وقتی رفتم بالا دیدم پرنده مرگ بالای سرم پر می زند. می نشیند روی نوک تیر برق و زل می زند توی چشمانم. باز پرپرپر می پرد.

چند باری رفتم بالا،یراق بستم، آمدم پایین. برام عادی شد.اما هنوز هم پرنده ی مرگ توی آسمان پر می زد.

چند باری آچار از دست داداشم رها شد(وقتی که او بالای تیر برق بود و من زیر تیر برق داشتم یراق براش می فرستادم بالا) کنار سرم آمد پایین.یک وجب دو وجب این طرف و آن طرف سرم. برای همین می دیدم مرغ مرگ نشسته روی زمین دانه بر می چیند.

میل پا رها می شد و من فرار می کردم که اگر همین طور می ماندم می نشست تو کمرم.

غروب که می شد.بالای تیر برق دشت سرخ زیر پا بود. حالا دیگر کمر گرما شکسته بود و نرمه بادی می پیچید توی موهام. عشق من غروب به غروب این بود که بروم روی تیر برق، آن بالا.پا بگذارم روی کراس آرم. خسته ام. دست هام خسته اند از بس پیچ و کراس آرم و مقره بسته ام. کمر(کمر بند ایمنی:تنها چیزی که تو را به تیر بتونی می چسباند و تنها دستگیره ی حیات آدمی آن بالا) را آن بالا باز کنم. نرمه باد تند شود تیر برق نوسان کند. چشم توی چشم پرنده ی مرگ باشم. خورشید سرخ پایین برود و پشت کوه ها و تپه ها قایم بشود.

به سینه بکشم هوای خسته ی غروب را.دست ها را باز کنم از هم، تا بازو هام با بازوهای تیر برق موازی شوند. تا پرنده ی مرگ بنشیند رو دست هام.

فاصله ات تا مرگ یکی دو نفس باد باشد.کمی بیشتر نفس بکشد باد نکشد باد. تو کمی بیشتر نفس بکشی نکشی...

پانوشت: طولانی شد.

پانوشت: بهترین احساس ها را همیشه با مرگ داشته ام.بهترین دوره های زندگی ام مال وقت هایی بوده که مرگ با تمام وجودش عرض اندام که نه،با من زندگی کرده.

پانوشت: عنوان را از یکی از مصرع های یکی از شعرهای فاضل نظری گرفته ام: ای پریشانی آرام!کجایی ای مرگ؟

پانوشت: می دانم جراثقال همان جرثقیل است فقط خواستم ببینم که جراثقال چه آهنگی پیدا می کند توی این متن.

۹۵/۰۴/۰۹
مُجَم

نظرات  (۱)

Très très sympa cette édition spéciale fête de la musique... J'adore découvrir les asso chnstoan/plass !Les ragga-muffins et les vongoles à Venise m'ont bien faite rire ! Bon, ben vivement l'édition numéro 2 !:-)
پاسخ:
آقا یکی که این زبون رو می فهمه ترجمه کنه! /:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی