سنگ و سبو

سنگ و سبو

سنگ و سبو

این جا صرفاً
ثبت خاطرات
خانواده
شخصی
و
.
.
.

...
آرشیو
...
نویسنده
پیوندها

رنج ما را که توان بُرد!؟

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۶ ق.ظ

 

 

 عکس ها را خانواده ی "نوک طلا" هفته ی قبل از آبشار گرفتن. اولین و آخرین زیارتم از آبشار به دوران مدرسه برمی گردد البته یک بار دیگر تا نزدیکی آبشار رفتیم ولی به دلیل ترافیک شدید قله ی کوه را از دور دیدیم و برگشتیم. حال و روز بقیه بچه ها چیزی شبیه به همینه که من هستم. اول و آخر تفریحات خانوادگی ما به باغ عمو ختم می شود.

*البته که در این هوای گرم تابستان ناشکری نباشد!


 


۹۵/۰۵/۰۶
چهارمی

نظرات  (۴)

۰۶ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۴۷ محمدرضا ‌
سلام!
همیشه، خلقت خدا محشر بوده!
و ساخته‌ی بشر، توسعه‌پذیر!
و دم خدا گرم و طبیعت‌ش!
شاد باشید و خوب!
پاسخ:
سلام


۰۶ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۱۳ طلبه مجاهد فی سبیل الله:)))
گاهی فکر میکنم مگه منم میتونستم برم تفریح ؟:)))))))))))
مگه میتونستم اون همه انرژی داشته باشم 
دلم آبشار میخاد 
دلم الاغ سواری میخاد :)))))))
دلم هیجان کاذب میخاد :)))
مثل کشتی :))
خاطره پارک آزادی :)))))))))))اون که همه مون رفتیم 
من خیلی یادم نیست 
خودت زحمتشو بکش
فقط اولی یادمه ک داشت میمرد :))))))))9
پاسخ:
 تو چرا این همه داغون بودی؟! :)))
 عکس دومی رو دقت کردی؟ یه قسمت از کوهه که آب سوراخش کرده و از وسطش آب میاد بیرون.منم دلم آبشار می خواد. ولی جوابمون طبق معمول تمام سال ها: شلوغه! ترافیکه! مگه همین جا چشه؟! و آخرش میریم باغ عمو /:
الاغ سواری رفتیم. نوبتی تا باغ پدربزرگ سوار می شدیم.
دلم کوه رفتن میخاد.
دلم شب موندن توی باغ های کنار رودخونه رو میخاد.
دلم اسب سواری میخاد.
اگه نماینده شهرمون بودم در هفته یه روز مانع از ورود مسافرا به اینجا می شدم. یه روز واسه خود مردم اینجا باشه. :)
+ خاطره کشتی؟؟؟ /: هیچ علاقه ای به اون روز ندارم. هر وقت حرفش رو می زنید یه حس سرد می ریزه توی مغزم. می خوام فراموشش کنم. درک نمی کنم چطو می شه از این چیزها لذت برد.
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۶ ژابیز
خوب حالا شما یه باغ عمو دارین که تفریح کنین .:)
ما چی که اونم نداریم ؟:(
خوش باشین :)
پاسخ:
 قابل شما رو نداره. باغ عمو متعلق به همه ی مردم ایرانه. تشریف بیارین :)
اون قدیم ها یه باغ داشتیم که چشمه خوبی داشت. تمام بچگی و نوجوانی مون اونجا بودیم. اجازه نداشتیم بریم باغ های دیگه. همیشه تو خماری باغ های همسایه بودیم. هر چند هر کی میومد عاشق باغ ما می شد. اما به نظر م زیباترین باغ دنیا باغ همسایه مون بود.
+شما هم اوقات خوب و خوشی را داشته باشید. :))
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۸ طلبه مجاهد فی سبیل الله:)))
منم عاشق باغ همسایه بودم 
حس خوبی ب آدم میداد 
از اون حوض کوچکی ک خیلی دیدنش لذت بخش بود و گاهی رفتن یواشکی تو باغ و از نزدیک کنارش وایسادن 
اون جویهای سیمانیش 
همه باغش معرکه بود:)))))
لذت بخش بود ...آخیش چقد خوب بود 
ولی این ها همه اش مال گذشته هاس ...الان هیچکدومشون لذت بخش نیس ...شاید حتی آبشار :(((
پاسخ:
معرکه بود. معرکه. :))))))
لذت بخش نیست چون بیشتر باغ ها خشک شدن. بیشتر چشمه ها آب ندارن. آقای دکتره هست(رئیس بیمارستان ...شیراز) یه ابتکار به خرج داده. البته عمه می گه و موثق بودنش گردن اون. به خاطر کم آبی شدید واسه پر کردن استخر اون ویلای پر هیبتش آب بیشتر چشمه هایی که مونده رو از سرچشمشون هدایت کرده به باغش. یکی از اون باغ ها هم "باغ سیاه".  بهتره فکر کنی توی اون باغه آب از پله های سیمانیش میاد پایین. بذار گذشته تو گذشته بمونه. به حرف های عمه هم فکر نکن. :)))
ولی فکر کنم آبشار هنوز معرکه است. مهم اینه که ما از باغ عمو بگذریم. :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم