سنگ و سبو

سنگ و سبو

این جا صرفاً
ثبت خاطرات
خانواده
شخصی
و
.
.
.

...
...
نویسنده

نوادگان(2)- از محمد به سومی

سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۳۸ ب.ظ


محمد از کشته شدن پرنده ی مگس خوار حیاط خانه، از قتل بی رحمانه گنجشک ها، بلبل ها، مرغ های زنبور خوار، کلاغ ها، زاغ ها، پرستوها، در این سی و دو سال زندگی پدر پشیمان و خجالت زده است.

۹۵/۰۶/۲۳
چهارمی

نظرات  (۱)

۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۰۴ طلبه مجاهد فی سبیل الله:)))
سلام 
همه این پستها رو هی میخام نظر بزارم ولی نمیرسم :))
باز هم پسر باید جور گذشته های پدرش رو بکشد.:)
چشمش رو از خجالت کارهای پدر گرفته یا دارد باز هم سوسول بازی در می  آورد؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:
سلام گُپ گُلُم (:
ای بابا خونه خودته ((: سر فرصت یه فکری به حال این کامنت گذاشتنا می کنیم. می خوام شرایط مدیریتی رو تغییر بدم مطمئنا کامنت گذاشتنا شرایط بهتری پیدا می کنه. منتظر تغییر باشید.

+ یا شاید هم داره نشون می ده که آقا بودن و اذیت و آزار نرسوندن به عالم و آدم کار سختی نیست. هوم؟!
++سوسول که نبود چون هر چند دقیقه یه بار یکی از رگ های گردن این مرغ مگس خوار رو فشار می داد و چشم و نوکش باز می شد و قاه قاه می خندید. خجالتش هم بذار پای اینکه همه به باباش می گفتن خجالت بکش رفتی این پرنده رو زدی. و سومی با کمال خون سردی می گفت: علی دایی( این کار با همکاری دوقلوهای دایی انجام شد) گفته اگه نزنیش خودم می زنمش!؟ ما هم دیدیم خجالت نمی کشن به محمد گفتیم حداقل تو خجالت بکش.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی